شاید حسودی ام میشود...

ساخت وبلاگ

از ض... خوشم نمیاد

اونروز نمیدونم چش شده بود دستش درد میکرد

رفتم نماز بخونم دراز کشیده بود با پ... صحبت میکرد

از وسطشون رد شدم که ذستم برسه به سبد مهرها و گفتم ببخشید

گفت خواهش میکنم....یه مصدوم اینجا افتاده...منم با بیتفاوتی گفتم مصدوم چرا ؟ و اصلا منتظر جواب نموندم... سریع الله اکبر گفتم و تمام

در حالیکه میدونستم چشه... از یکی از بچه ها شنیده بودم..

ولی برام مهم نبود.

بعضی وقتا واقعا سرد و بیتفاوت و متوحشانه با دیگران برخورد میکنم...یعنی ترکیبی از گاو و سگ...

توحش گاهی حالمو خوب میکنه

از اینکه کسی تمام دلیل موفقیتشو تلاش خودش بدونه در حالیکه نصف بیشترش رو مدیونه شرایطی هست که دیگران براش درست کردن حالم بد میششه.

علف هرز هم تو خاک در میاد ولی یه دونه رو بنداز یجای نامناسب...رشد میکنه آیا؟( technical explanation)

شاید دو تا جمله بالا فقط توجیه باشن .....یجور زر زدن.

شاید تعریف درست این باشه که من بهش حسودیم میشه....

قیافه که نداره...... (:

شانس ولی تا دلت بخواد

افتادم به خاله زنک بازی و چرت و پرت گویی

چرا من بهش فکر میکنم؟

میتونم توی ذهنم اونو توی یه پشگل تصور کنم... یا مثلا ببندشم به یه بادکنکی چیزی ولش کنم تو هوا بره گمشه

یا یه سگ بندازم ب جونش

چرا آدما باید به همدیگه حسادت کنن؟

چرا انقد باید همه چیزشون باهم فرق کنه

کاش همه مثل هم بودیم

البته چرته..امکان نداره

حتی ویروسای یه خونواده م یه تفاوتای ژنتیکی با هم دارن...اونا که مثلا دیگه ساده ترینن

خلاصه اینکه

بعضی وقتا آدم دلش میخواد به یکی حسودی کنه

بعد دلش میخواد برای آرامش خودش برینه به هیکل طرف

و قانع میشه

و آرام میشه

♥ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم آذر ۱۴۰۲ ساعت 0:21 توسط پریماه:

راست گفتند......
ما را در سایت راست گفتند... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mydailydairy بازدید : 29 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 17:57