زندگی چیز خیلی جذابی نیست

ساخت وبلاگ

گاهی وقتا به این فکر میکنم که زندگی اونقدرها هم جذاب نیست

از وقتی یادم میاد هر مدتی رو درگیر با موضوعی بودم

یمدت کنکور

یمدت شغل

یه مدت شوهر

حتی چیزهایی ک شاید برا خیلیا اصلا دغدغه نباشه

مثلا شکل و قیافه

یا مثلا رانندگی کردن

یا ...

الانم یه مدته درگیر بچه دار شدنم

بعضی شبا گریه میکنم و بخدا التماس میکنم بهم بچه بده

گاهی حس میکنم اگر بچه دار نشم یه فاجعه در حد بمب اتمی تو زندگیم اتفاق میفته ولی بعدش ب خودم دلداری میدم که هنوز کلی مرحله هست ک انجامشون ندادم ...

یجورایی از اینکه مجبور شم برا بچه دار شدن تمام اون مراحل رو برم استرس میگیرم.....خسته میشم...

یوقتا میگم خدا چرا همه چی تو این دنیا انقد سخته؟

نمیدونم همه این حس ها رو دارن یا فقط من

چرا نمیتونم آروم باشم؟

چرا همه ش یه ترس، یه فکر نارحت کننده تو سرم هست؟

.....

+

امشب داشتم ب مامان نگاه میکردم توی آشپزخونه...

کمرش خم شده یکم

پای سینک ظرفشویی ک ایستاده بود دستاشو تکیه زده بود رو سینک

دوسندارم بگم پیر شده

.........

++

چه تلخ و گس م امشب

♥ نوشته شده در شنبه بیست و هفتم آبان ۱۴۰۲ ساعت 23:2 توسط پریماه:

راست گفتند......
ما را در سایت راست گفتند... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mydailydairy بازدید : 37 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 14:42