من...پوریا...پی پی

ساخت وبلاگ

الان ک دارم این مطلب رو مینویسم دراز کشیدم و لامپ رو خاموش کردم، چشمم درد میکنه

همسر با داداشش رفته بنگاه جنس بخرن، من گفتم چیزی نمیخوایم،، چون راستش پول نداریم اصلا... موجودیمون دوازده هزارتومن بود ک اونم امروز دادم همسر ک یوقت اگ بنزینش تموم شد یه پول تو جیبش باشه و نمونه تو خیابون.

میخواستم شام کوکو سیب زمینی درست کنم ولی تخم مرغ نداریم. البته جاری گفت شام درست میکنه مام بریم بالا خونشون ولی من روم نمیشه..

امروز پسر کوچولوی جاری ینی پوریا اومد خونمون با ابجیش و پسر خواهرم داشتن بازی میکردن ک این خوابش برد، من رفتم روش پتو بندازم ک دیدم پی پی کرده ب خودش و زده بیرون رو فرشم... هیچی دیگه،،، همسر هم همونجا کنارش خواب بود، صداش کردم گفتم پاشو پوریا رو ببر بالا بده ب مامانش ، پی پی کرده، اونم بردش بالا و مامانشم ی کتک مفصل بهش زد ، بعدم اومد خونه ما و اصرار داشت روفرشیمو ببره بشوره، منم گفتم اشکال نداره خودم میشورمش، خلاصه ازون اصرار و از من انکار.

آخرش فرستادمش بالا

نمیدونم چرا ولی عصبانی نشدم،، راستش یکم دلم سوخت اخه بچه خواب بود ، بعدشم این اتفاق ممکنه بعدا برا بچه خودمم بیفته، و البته اینم بگم ک برادرشوهرم و جاری خداییش خوبن و هوا مارو هم دارن،،، حالا بی انصافیه ک سر این قضیه بخوام اخم تو هم کنم براش.

هیچی دیگه همسرخان ک شلوار و پیراهنش رو هم در آورد انداخت تو حموم و بعدشم رفت بیرون،، من موندم و روفرشی و فرش و یه عالمه لباس نشسته

پوست دستم رفت تا همه رو شستم، بعدم یسر رفتم بالا ک یوقت جاری فکر نکنه تو قیافه م براش،، خخخخ

....

+

تصمیم دارم امسال برا دکترا بخونم ولی از همسر قول گرفتم ک ب هیچکی نگیم،، نه خونواده من و نه خودش... ولی خب راستش خوندن با این شرایط دقیقا مثل شتر سواری اونم دولا دولا میمونه...

گفتم این ماه بخونم برا ازمون MHLE ولی امروزم نشد درست بخونم . نمیدونم چه کنم ، ولی از این بابت ک نمیخوام ب کسی بگم هنوزم مطمینم‌.

....

راسسستتیئئ همین الان پوریا اومد در خونمون و با همون لحن خشن با نمکش گفت : ژنمو بگیر نگاشی کشیدم برات

و یه نقاشی باحال کشیده و اورد بهم داد... فک کنم این کارو کرده ک یوقت باهاش قهر نکنم ک رو فرشم جیش کرده.

راستش حس میکنم دوسش دارم....با وجودی ک خیلی  شیطونه.

.....

دیگ حرفی ندارم

فقط اینکه: خدایا  لطفا روزی ما و همه آدم های دیگه ک زیر این آسمون ب رحمتت چشم دوختن رو وسیع کن.

هرچند....من دلم گرمه بهت...شکرت...دوستت دارم،،بد هستماااا ولی دوستت دارم.

...

اینم از نقاشی پوریا... بزارم ک یادگاری بمونه

 

راست گفتند......
ما را در سایت راست گفتند... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mydailydairy بازدید : 122 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 17:29