تف به این شخصیتی که از خودت ساختی

ساخت وبلاگ

کلافه م

احساس می کنم انگار برا زندگی ساخته نشدم

تو هر نقشی که قرار می گیرم نمی تونم درست انجامش بدم

الان من زن یه خونه م

ولی نمیتونم انواع غذاهای خوشمزه رو درست کنم

نمیتونم ترتیب یه مهمونی بدم و بدون کمک کارامو انجام بدم

از خودم ایده آشپزی ندارم و دایم باید دیگران بهم بگن که چکار باید بکنم و چی درسته و چی غلط

چون علاقه ای به آشپزی ندارم

علاقه ای ندارم که مثل بقیه  خانوما برم بیرون سبزی بخرم و بیارم پاک کنم و بشورم و خورد کنم

نمیتونم مثل بقیه برم ماهی و گوشت و مرغ و ...... بخرم بیارم و درست کنم

انگار هیچی بلد نیستم

من الان زن خونه ام

ولی نمیدونم چجور باید با شوهرم رفتار کنم

اصلا نمیدونم که چه چیزهایی خوشحالش میکنه و چه چیزایی ناراحتش میکنه

تو روابط زناشویی نه شوقی دارم نه حس و حال درستی

انگار همهش میخوام فرار کنم ازش و تا همسرخان حرفی میگه تو دلم میگم وااای

سردم....سرد و خشک و بی روح

وقتی میخوام یه تصمیم بگیرم انقد مردد میشم که آخرشم گندترین تصمیم رو میگیرم

وقتی میخوام چیزی بخرم آخرش چیزیو میخرم که نیومده خونه پشیمون میشم.

نمیدونم چه موقعهایی و یا چه کادوهایی میتونم به بقیه بدم که خشحال شن

برا خرید یه کادو ساعتها فکر میکنم و آخرش یه چیز معمولی میخرم

تاحالا چیزی که من خریدم یه چیز جدید یا بقولی فکر بکر نبوده

کارام تقلیدیه

یه فکر یا ایده نو ندارم

نه تو آشپزی نه تو خونه داری نه تو شغل و کار نه تو برگزاری مراسما 

نمیتونم یه فکر نو واسه برگزاری یه جشن بدم

اگه یه دیوار بدن دستم گند میزنم توش واسه تزیین

وقتی مهمون میاد خونم معذبم چون احساس می کنم باید بهترین رفتار و یا بهترین پذیرایی رو داشته باشم

حس میکنم هیچوقت نمیتونم لباسامو درست و حسابی باهم ست کنم

درست نمیتونم با دیگران رابطه برقرار کنم

وقتیایی که اتفاقی دوستامو میبینم نمیدونم چه چیزایی باید بهشون بگم

همیشه یه گندی تو حرفام میزنم

تا الان به داداشام یا حتی بابام زنگ نزدم

چون نمیدونم چه چیزهایی باید بگم.....بلد نیستم از خودم جمله بسازم

نمیتونم آدرسای مختلف تو شهر رو یاد بگیرم

مسیری که بارها با اتوبوس باهاش رفتم رو نمیتونم به ذهن بسپارم

آدرسهایی که حفظ میکنم یادم میره

وقتی میریم مسافرت نمیتونم زود و تند و سریع یه غذا رو درست کنم

در جریان هیچی نیستم

وقتی بقیه دارن دوروبرم از یه چیزی حرف میزنن انگار من متوجه ش نمیشم

خیلی باید متفاوت بشم

باید بشم یکی دیگه

گاهی میگم زندگی کردن چه سخته هااااا

سخت

 

 

 

راست گفتند......
ما را در سایت راست گفتند... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mydailydairy بازدید : 115 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 17:29